فیکشن[محکوم شده]p44
بـا شنـیدن صـدای افسـرکانـگ از فکـر بیـرون اومـد و بـه سمتـش برگـشت.
مـرد لبخنـدی کمرنـگ زده بـود تـا کمـی بهـش امیـد و دلـداری بـده.
آهسـته بـه پسـر روبـه روش گفـت:
_هـی،تهیـونگ،بـرای امشـب کافـیه.
فکـر کنـن وقتشـه بـری خـونه و ادامـشو به تیـم بسپـ...
حـرفش تمـوم نشـده بـود کـه مـرد سـریع گفـت
_یعنـی چـی کـه بـرا امشـب بسـه؟!!
آقـای کانـگ دومـاه فاکینگـی گذشـته!
اون دختـر بـاید همیـن امشـب پیـدا بشـه!
مـرد آهـی کشیـد و گـفت.
_تـو درسـت میگـی!
امـا وجـود تـو اینجـا هیـچ کمکـی نمیکنـه،باشـه؟
تیـم همینطـور بـه گشتـن ادامـه میـدن و وجـود تـو هیـچ فـایدهای نـداره!!!
فقـط بایـد بگـردین تـا ببینین داخـل خانـوادتون چـهکسـی بـا ایـن دختـر مشکـل داره کـه ممکنـه همچیـن کـاری بـاهاش بکنه!
پسـر سکـوت کـرد و در فکـر فـرو رفـت،کـل اعضـای خانـواده و فـکوفـامیل بـا اون دختـر مشکـل داشتـن،حتـی خـودش!!
الـان دقیقـا چـه جـوابی بایـد میـداد؟
بایـد میگفـت مـن بـه خودمـم مشکـوکم؟
پـس فقـط سکـوت کـرد و بـه حـرف مـرد اخـم کـرد.
_امـا...
مـرد اجـازه نـداد حـرفش کامـل بشـه و سـریع دستـش رو روی شـونه پسـر گـذاشت و چنـد ضـربه سبـک بهـش وارد کـرد و گفـت:
_فقـط بـرو خـونه و کمـی استـراحت کـن.
و البتـه بـه دنبـال مـدارکی کـه ممکـنه کمکمـون کنـه هـم بـاش.
مواظـب خـودت بـاش پسـرجـون!
و پسـر رو رهـا کـرد و بـه سمـت مـاشینش رفـت تـا کمـی بشینـه.
~ ~
پسـر بعـد از چنـد دقیقـه مکـث و خیـره شـدن بـه بوتـه هـای تمشـک وسـط جنگـل.
آهـی کشیـد و چـرخیـد تـا بـه سمـت مـاشینـش بـره کـه در همـون لحظـه چیـزی یـادش اومـد و سـریع بـه سمـت جنگـل،درسـت جـایی کـه صبـح صـدایی شنیـده بـود قـدم بـرداشت.
شـاید میتـونست چیـزی پیـدا کنـه!
~ ~
بـا اخـم بـه اطـراف نگـاه کـرد،هیـچ چیـزی نبـود.
حتـی رد پـا!!!
آهـی کشیـد و حـدس زد کـه فقـط یـک تـوهم سـاده یـا شـاید هم یـک حیـوون بـوده و سـرش رو پـایین گـرفت و برگـشت کـه بـه سمـت مـاشینش بـرگـرده و بـه خـونه بـره کـه احـساس کـرد داخـل تـاریکی چیـزی زیـر پـاهاش بـرق زد!
چشمـاش رو ریـز کـرد و سـرش رو بـه سمـت پاییـن متمـایل کـرد تـا بهتـر بتـونه ببیـنه و بفهمـه کـه اون جسـم چیـه.
بـا دیـدن یـک دستبـند طلـایی نـازک و سـاده،کـه مطمئـن بـود مـال دختـره؛
سـریع خـم شـد و اون رو از روی زمیـن بـرداشت.
سلااااممم
من زندهاممم🌚🌚🌚
از اخرین پستی که گذاشتم مریض شدم افتادم تو خونه تااا الان
الان یکم بهترممم
حمایت فراموش نشه
راستیی دوباره مامان شدم😭🤏
اسمش چیکوعههه(عروس هلندی)
مـرد لبخنـدی کمرنـگ زده بـود تـا کمـی بهـش امیـد و دلـداری بـده.
آهسـته بـه پسـر روبـه روش گفـت:
_هـی،تهیـونگ،بـرای امشـب کافـیه.
فکـر کنـن وقتشـه بـری خـونه و ادامـشو به تیـم بسپـ...
حـرفش تمـوم نشـده بـود کـه مـرد سـریع گفـت
_یعنـی چـی کـه بـرا امشـب بسـه؟!!
آقـای کانـگ دومـاه فاکینگـی گذشـته!
اون دختـر بـاید همیـن امشـب پیـدا بشـه!
مـرد آهـی کشیـد و گـفت.
_تـو درسـت میگـی!
امـا وجـود تـو اینجـا هیـچ کمکـی نمیکنـه،باشـه؟
تیـم همینطـور بـه گشتـن ادامـه میـدن و وجـود تـو هیـچ فـایدهای نـداره!!!
فقـط بایـد بگـردین تـا ببینین داخـل خانـوادتون چـهکسـی بـا ایـن دختـر مشکـل داره کـه ممکنـه همچیـن کـاری بـاهاش بکنه!
پسـر سکـوت کـرد و در فکـر فـرو رفـت،کـل اعضـای خانـواده و فـکوفـامیل بـا اون دختـر مشکـل داشتـن،حتـی خـودش!!
الـان دقیقـا چـه جـوابی بایـد میـداد؟
بایـد میگفـت مـن بـه خودمـم مشکـوکم؟
پـس فقـط سکـوت کـرد و بـه حـرف مـرد اخـم کـرد.
_امـا...
مـرد اجـازه نـداد حـرفش کامـل بشـه و سـریع دستـش رو روی شـونه پسـر گـذاشت و چنـد ضـربه سبـک بهـش وارد کـرد و گفـت:
_فقـط بـرو خـونه و کمـی استـراحت کـن.
و البتـه بـه دنبـال مـدارکی کـه ممکـنه کمکمـون کنـه هـم بـاش.
مواظـب خـودت بـاش پسـرجـون!
و پسـر رو رهـا کـرد و بـه سمـت مـاشینش رفـت تـا کمـی بشینـه.
~ ~
پسـر بعـد از چنـد دقیقـه مکـث و خیـره شـدن بـه بوتـه هـای تمشـک وسـط جنگـل.
آهـی کشیـد و چـرخیـد تـا بـه سمـت مـاشینـش بـره کـه در همـون لحظـه چیـزی یـادش اومـد و سـریع بـه سمـت جنگـل،درسـت جـایی کـه صبـح صـدایی شنیـده بـود قـدم بـرداشت.
شـاید میتـونست چیـزی پیـدا کنـه!
~ ~
بـا اخـم بـه اطـراف نگـاه کـرد،هیـچ چیـزی نبـود.
حتـی رد پـا!!!
آهـی کشیـد و حـدس زد کـه فقـط یـک تـوهم سـاده یـا شـاید هم یـک حیـوون بـوده و سـرش رو پـایین گـرفت و برگـشت کـه بـه سمـت مـاشینش بـرگـرده و بـه خـونه بـره کـه احـساس کـرد داخـل تـاریکی چیـزی زیـر پـاهاش بـرق زد!
چشمـاش رو ریـز کـرد و سـرش رو بـه سمـت پاییـن متمـایل کـرد تـا بهتـر بتـونه ببیـنه و بفهمـه کـه اون جسـم چیـه.
بـا دیـدن یـک دستبـند طلـایی نـازک و سـاده،کـه مطمئـن بـود مـال دختـره؛
سـریع خـم شـد و اون رو از روی زمیـن بـرداشت.
سلااااممم
من زندهاممم🌚🌚🌚
از اخرین پستی که گذاشتم مریض شدم افتادم تو خونه تااا الان
الان یکم بهترممم
حمایت فراموش نشه
راستیی دوباره مامان شدم😭🤏
اسمش چیکوعههه(عروس هلندی)
۶.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.